ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اشک او خلقِ نبردِ دیگری در راه داشت
جسم اینجا، روحش اما تشنه ی اروند بود
همچو اسفند از شهادت سینه ای بی تاب داشت
سرفه های بی امان هم، آتشِ اسفند بود
همسرش آشفته بر لب: یا مَن اِسمُه...یا حسین...
کوه صبر این بار گویی خسته و در بند بود
در جواب عشق همسر اندکی لبخند زد
ناقلا از ابتدا استادِ این ترفند بود
خیره بر سقف اتاق و لحظه های آخرش
ساده در هم می شکست و غرق در لبخند بود