فریادِ بی صدا

فریادِ بی صدا

وبلاگ دلسروده های بهنام شهیدی
فریادِ بی صدا

فریادِ بی صدا

وبلاگ دلسروده های بهنام شهیدی

مپرس احوال زارم را...


مپرس احوال زارم را، به بد دردی گرفتارم
شبیه ابر پاییزی ز شب تا صبح می بارم

چو طفلی گمشده در مه، و خیس از نم نم باران
نه پای رفتنم مانده، نه شوق ماندنی دارم

نمی دانم چرا با آنکه می بینی شکستم را
نگاهت خالی از احساس و من انگار دیوارم!

ببخش ار، باب میل تو ندارد قلبم آهنگی
ز سردیِ نفسهایت شکسته زخمِ گیتارم

تو رفتی بعد تو حالا، خیالت عادتم گشته
که گاه آهسته می آیی کنار جسم بیمارم

تو می پرسی ز حال من، و من با گریه می گویم:
"مپرس احوال زارم را، به بد دردی گرفتارم"
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد