بعد از تو من از پلک زدن واهمه دارم
از پر زدن و باز نگشتن گله دارم
گفتی که ز من بغض نصیبت شده هر روز
با بغض تو شرمنده ولی، مسئله دارم
هر چند که دیدار تو یک لحظه ی کم بود
چندیست از آن لحظه به دل، ولوله دارم
بی تو خبری از من پر خنده دگر نیست
یعقوبم و از غصه دوصد قافله دارم
با هر تپش قلب سراسیمه ام انگار
تهرانم و در دل هوس زلزله دارم