فریادِ بی صدا

فریادِ بی صدا

وبلاگ دلسروده های بهنام شهیدی
فریادِ بی صدا

فریادِ بی صدا

وبلاگ دلسروده های بهنام شهیدی

سالها از درد من غافل شدی....



گرچه لبخندم جوانمردانه حاشا میکند
رنگ زرد چهره ام، حالم هویدا میکند

سالها از درد من غافل شدی اما ببخش
این دل وامانده‌ آن را عشق معنا میکند!! 

بعد تو دار و ندار و هستی‌ام برباد رفت
حال این بیچاره در ویرانه مأوا میکند

بی تو عمرم لحظه ‌ای همرنگ رؤیاها نبود
جسم رنجور من عمری حس سرما میکند

عذر میخواهم اگر اندک نفس در جانم است
این اجل بیهوده هی امروز و فردا میکند

دل میرود ز دستم




"دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را"
دولت نداد چون من یارانه شما را؟

گویا چو پس ندادم از جهل آن سبد را
دکتر خوشش نیامد، قطعید سهم ما را

گفتم غلط نمودم، ما را چه به جسارت
این هم سبد بفرما، بگذر ببخش یارا

اکنون که قیمت آب یا گاز و برق و تلفن
بشکسته قامت هر بیچاره بینوا را

جان عزیزت ای دوست، از روی لطف و رحمت
یکدم ز دفتر ما خط زن تو این خطا را

لطفی نما و باز از یارانه‌ها به ما بخش
"کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را"

نگو که...




نگو که عشق من فقط نگاه شاعرانه است
نگو که حرفهاى من شبیه یک ترانه است

بیا دمى به شب ببین ز چشم بیقرار من
بخاطر نبودنت چه سیلها روانه است

تلافى شکستنم،نگاه کن فقط مرا
قبول! چانه میزنم؛به حق که جاى چانه است

نفس نمیکشم هنوز،مگر به آه و چشم تر
غم ندیدنت به دل، کرانه تا کرانه است

رها کن از جهنمم، رهایی‌ام بدست توست
ببین که شعله می‌کشم، نگو فقط بهانه است


فریاد بلند...




دیگر همه حفظند تمام غزلم را
طبعم شده پاییزی و شمس الغزلی نیست

چندی است دلم در تب فریاد بلند است
افسوس در این دوره دگر گوش کری نیست

لبخند تو بر بغض فروخورده من، آه
زخمی است که از مرهمش آن را اثری نیست

بگذار مرا تا به غم سرد بمیرم
تردید مکن پشت قفس‌ها خبری نیست

این بغض، شکستن همه خواسته‌ام بود
افسوس در این غمکده حتى تبری نیست

نوش جانت

نوش جانت اشک هایی را که پایت ریختم

بیش از اینها بر دل من سروری دنیای من!

کلاغ زخمی...



میروم اما دلم را پیش تو جا میگذارم
این تو و این دل، تو را بر خاطراتم می سپارم

خسته ام مثل کلاغ زخمی از تیر و کمانها
میروم اما بدان آواره ام، جایی ندارم

دل به دل...

دل به دل دارد ره اما من نمیدانم چرا

رخنه بر قلب تو کار حضرت فیل است و بس