فریادِ بی صدا

فریادِ بی صدا

وبلاگ دلسروده های بهنام شهیدی
فریادِ بی صدا

فریادِ بی صدا

وبلاگ دلسروده های بهنام شهیدی

یادش بخیر

وقتی که بغض راه گلو را نبسته بود
رفتم کنار آینه‌ای که شکسته بود

من یک هزار بودم و اما بدون تو
این یک هزار، آدم تنهای خسته بود

یادش بخیر آمده بودی که بگذرم
از ماتمی که کنج دلم پینه بسته بود

آری گذشت ماتم و جایش عزا گرفت
سروی که با تبر تو از پا نشسته بود

باید که می‌زدود آینه، سیلی ز پیکرش
حالا که بغض گلوگیر من شکسته بود

بهنام شهیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد