درون آینه گشتم ببینم اشتباهم را
مکدّر شد دل آئینه وقتی دید آهم را
چرا باور ندارد کس، که من در چشم ماهیها
تماشا میکنم هرشب نگاه مست ماهم را
اگر عشق زلیخایی گناه است، آرزو دارم
که یک شب هم تو بر دوشت کشی بار گناهم را
چه اصراری به رفتن داری ای آهوی اقبالم
که بر رخ میکشی هردم نگون بخت سیاهم را
برو اما در آغوشت کشانم لااقل، بگذار
خودم با اختیارم برگزینم قتلگاهم را
بهنام شهیدی